خیلی از موفقیتها و تجربیات ارزشمند زندگی حاصل ریسک کردن هستند: از کنارگذاشتن خجالت برای ورود به عرصه خوانندگی تا سرمایهگذاری روی کسبوکاری تازهتأسیس و حتی یافتن عشق زندگی. با این حال، همه ما بهویژه هنگامی که در شغلمان با ریسک مواجهه میشویم، تردیدها و نگرانیهایی هم داریم؛ ترسهایی که گاهی ما را از انجام آنچه میتوانیم بازمیدارند و در نهایت حسرتآفرین میشوند. چطور بفهمیم وقت ریسک کردن در شغلمان فرا رسیده است؟ پاسخ این پرسش را در این مقاله دادهایم.
ریسک کردن عاقلانه و بموقع نقشی تعیینکننده در موفقیت کاری دارد. جف بزوس، مالک آمازون، کارش را بهعنوان نایبرئیس یک شرکت رها کرد تا کسبوکارش خودش را راه بیندازد. منتها او پیش از چنین ریسکی، همه جوانب را سنجیده بود؛ برای مثال، او فردی تحصیلکرده بود و مهارتهای بازاریابی را نیز بهخوبی آموخته بود. از طرفی، خانوادهاش نیز پشتیبانش بودند و در مجموع، ۲۵۰هزار دلار سرمایه در اختیارش قرار دادند. بنا بر اینها، ریسک او حسابشده بود و حتی اگر شکست هم میخورد، میتوانست به وضعیت قبل بازگردد.
۱. حوصلهتان سر رفته است!
شغلی که زمانی سرگرمکننده و هیجانانگیز بود، حالا به کاری کسلکننده و طاقتفرسا تبدیل شده است. در هر حرفهای، رسیدن به این مرحله خطرناک است و نشانهای است از اینکه باید به فکر تغییر باشید.
بیحوصلگی و زدهشدن از کار و زندگی یکی از ویرانکنندهترین احساساتی است که فرد ممکن است به آن دچار شود. وقتی با چنین حسی کار میکنید، با همه ظرفیت توان خود تلاش نمیکنید و توجه کمتری به جزئیاتی میکنید که شما را در کارتان خبره کرده است؛ پس کمکم خبرگیتان را از دست میدهید. حتی ممکن است روابط کاریتان را بهعمد یا بهسهو خراب کنید، چون از سر کسالت، توجهی به رفتار و اعمال خود ندارید.
۲. ریسک کردن وقتی سرتان به سقف خورده است!
در هر شغلی، زمانی هست که رشد شما کند یا متوقف میشود. سرتان به سقف رسیده و دیگر جای چندانی برای پیشرفت شغلی در آن موقعیت برای شما وجود ندارد. هرچند رسیدن به چنین مرحلهای معمولا با بهرهمندی از حقوق و مزایای شغلی مناسب همراه است و ماندن در چنین مرحلهای بد نیست، اما اگر احساس میکنید هنوز کارهایی زیادی برای انجامدادن دارید و میخواهید پیش بروید، وقت آن رسیده که ریسک کنید. پیش از آنکه دیر شود، برای اهداف بالاتر برنامهریزی کنید.
۳. ریسک کردن وقی ترس شما را در بر گرفته است!
ماهها و شاید سالهاست که به تغییر فکر میکنید؛ اما جرئت انجامش را ندارید، چون بیشازحد نگران هستید. منتها نکته اینجاست که وقتی این ترسها را با سایرین در میان میگذارید، آنها بهاندازه شما نگران نمیشوند. این نشانهای است از اینکه شما در محاسبه ریسک دچار خطا شدهاید. خطرهای ریسککردن را بیشازحد بزرگ دیدهاید.
۴. زندگیتان همین حالا هم در جریان تغییر است!
زمانهایی که زندگی شخصیتان دستخوش تغییرات میشود، زمانهایی است که نگرش شما آماده پذیرش تغییر در حوزه کاری هم هست. تغییر و تحول در زندگی شخصی مانند نقلمکان، شروع یا پایان یک رابطه، پدر یا مادر شدن، دستوپنجه نرمکردن با بیماری، مرگ عزیزان و… میتواند روی نگرش شما اثر بگذارند و شما را برای ریسک کردن جسورتر کند.
اگر شما در حال گذر از یک مرحله و ورود به مرحله جدیدی از زندگی هستید، شاید حس کنید که بتوانید زندگی شغلیتان را نیز با آن همراه کنید. این حس را نادیده نگیرید. شاید این حس همان تکانی است که برای ریسککردن در شغلتان به آن نیاز داشتهاید.
۵. دنیا به شما نیاز دارد!
گاهی صدای ندایی درونی را میشنوید. این صدا شما را به ریسککردن و رفتن بهسراغ چیزهایی تشویق میکند که بتوانید همه ظرفیتهای درونیتان را شکوفا کنید و تأثیری عمیق بر جهان اطرافتان بگذارید. این ندای درونی را شاید هنگامی که با یک پروژه جدید روبهرو شدید شنیده باشید؛ پروژهای که میتواند سرنوشت کاریتان را دگرگون کند.
نداهای درونی بیشتر در دغدغههای اجتماعی و کارهای داوطلبانه خودش را نشان میدهد تا شغلی رسمی. همین باعث میشود افراد بین کار معاش که با کمک آن روزگار میگذرانند و کار دل، که منشأ اثر بر جهان است دودل بمانند و نفهمند چقدر باید ریسک کنند.
توصیه آخر
پیشنیاز ریسک مواجهه با ترسهاست. بدون آنکه بیشازحد نگران احتمالات و نتیجه باشید، ریسک کنید. در این فرایند، شما چه پیروز شوید و چه شکست بخورید، مهارتهایی مانند اعتمادبهنفس کسب میکنید و باتجربهتر میشوید. در یک کلام، به انسان پختهتری تبدیل خواهید شد.